آنکه در آب غوطه خورد. غواص. (ناظم الاطباء). غوطه خوار. غوطه ور. فرورونده در آب. سر به آب فروبرنده: قمّاس، غوطه خور. (منتهی الارب) ، هر چیزی که در زیر آب فروشده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به غوطه و غوته شود
آنکه در آب غوطه خورد. غواص. (ناظم الاطباء). غوطه خوار. غوطه ور. فرورونده در آب. سر به آب فروبرنده: قَمّاس، غوطه خور. (منتهی الارب) ، هر چیزی که در زیر آب فروشده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به غوطه و غوته شود
آنکه در آب غوطه خورد. فرورونده در آب. غوته خوار. غوطه خور. غوطه ور. سر به آب فروبرنده. رجوع به غوطه و غوته شود: نگشتی به قلزم اگر غوطه خوار نبودی به طوفان بدین اشتهار. ملاطغرا (در مدح ذوالفقارخان از بهار عجم و آنندراج)
آنکه در آب غوطه خورد. فرورونده در آب. غوته خوار. غوطه خور. غوطه ور. سر به آب فروبرنده. رجوع به غوطه و غوته شود: نگشتی به قلزم اگر غوطه خوار نبودی به طوفان بدین اشتهار. ملاطغرا (در مدح ذوالفقارخان از بهار عجم و آنندراج)
باکتری های مخصوصی است که انگل هستۀ آمیب ها می شوند. آمیب هایی که به این بیماری دچار شوند تامدتی حرکت می کنند و غذاهای مختلف را جذب میکنند ولی نمیتوانند تقسیم شوند و چون هسته وسیلۀ ترکیب عناصر مختلف در داخل یاخته هاست اگر در یاخته ای نباشد رشدیاخته متوقف خواهد شد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 18)
باکتری های مخصوصی است که انگل هستۀ آمیب ها می شوند. آمیب هایی که به این بیماری دچار شوند تامدتی حرکت می کنند و غذاهای مختلف را جذب میکنند ولی نمیتوانند تقسیم شوند و چون هسته وسیلۀ ترکیب عناصر مختلف در داخل یاخته هاست اگر در یاخته ای نباشد رشدیاخته متوقف خواهد شد. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 18)
مفت خوار. انگل. گدا. مردم آرام طلب و گرانجان: نیم شب فی امان من لباس الظلام بر آن حدود گذشتم و پخته خواری چند که هم از این نمد کلاه کرده بودند و هم بر این راه چاه کنده از این دقیقه غافل گشتند وخویش را بخامی طمع در دام وزیر افکندند. (زیدری). اگر دست همت بداری ز کار گداپیشه خوانندت و پخته خوار. سعدی. ، داماد
مفت خوار. اَنگل. گدا. مردم آرام طلب و گرانجان: نیم شب فی امان من لباس الظلام بر آن حدود گذشتم و پخته خواری چند که هم از این نمد کلاه کرده بودند و هم بر این راه چاه کنده از این دقیقه غافل گشتند وخویش را بخامی طمع در دام وزیر افکندند. (زیدری). اگر دست همت بداری ز کار گداپیشه خوانندت و پخته خوار. سعدی. ، داماد
بوسه گیر. (فرهنگ فارسی معین) : کند ترک می نرگس پرخمار که از روی این گل شود بوسه خوار. ملاطغرا (از آنندراج) ، جماعت مردم از یک خاندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غوغای مردم و منه: بوش و بائش بطریق مبالغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : دامن او گیر و از او جوی راه تا برهی زین همه بوش و زمام. ناصرخسرو. چون گرگ در رمه آن بوش را به فنا آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 58) ، طعامی است بمصر که از گندم و عدس ترتیب دهند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مرد شوریده اخلاط. (منتهی الارب) (از آنندراج). فریاد اختلاط مردمان: ترکتهم هوشابوشاً، یعنی درهم آمیخته و شوریده گذاشت ایشان را. (ناظم الاطباء)
بوسه گیر. (فرهنگ فارسی معین) : کند ترک می نرگس پرخمار که از روی این گل شود بوسه خوار. ملاطغرا (از آنندراج) ، جماعت مردم از یک خاندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غوغای مردم و منه: بوش و بائش بطریق مبالغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : دامن او گیر و از او جوی راه تا برهی زین همه بوش و زمام. ناصرخسرو. چون گرگ در رمه آن بوش را به فنا آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 58) ، طعامی است بمصر که از گندم و عدس ترتیب دهند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مرد شوریده اخلاط. (منتهی الارب) (از آنندراج). فریاد اختلاط مردمان: ترکتهم هوشابوشاً، یعنی درهم آمیخته و شوریده گذاشت ایشان را. (ناظم الاطباء)
طعمه خوار. چشته خور. چاشنی خوار. مسته خوار، کسی که چون یکبار مزۀ چیزی را چشد همواره آرزوی آنراکند. در تداول عامه، کسی را گویند که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه آن شخص از وی پذیرائی بعمل آید، همواره توقع تکرار آنرا کند و منتظرتجدید آن کمک یا آن پذیرائی باشد. رجوع به چشته خور شود، هر حیوان اعم از درنده و پرنده که او را طعام اندک دهند تا رام شود. درنده یا پرنده ای که بوسیلۀ چشته خوردن رام و اهلی شود: منع دلم ز دیدن آن خال گو مکن هرچند مرغ خیره شود چشته خوار به. مسیح کاشی (از آنندراج)
طعمه خوار. چشته خور. چاشنی خوار. مسته خوار، کسی که چون یکبار مزۀ چیزی را چشد همواره آرزوی آنراکند. در تداول عامه، کسی را گویند که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه آن شخص از وی پذیرائی بعمل آید، همواره توقع تکرار آنرا کند و منتظرتجدید آن کمک یا آن پذیرائی باشد. رجوع به چشته خور شود، هر حیوان اعم از درنده و پرنده که او را طعام اندک دهند تا رام شود. درنده یا پرنده ای که بوسیلۀ چشته خوردن رام و اهلی شود: منع دلم ز دیدن آن خال گو مکن هرچند مرغ خیره شود چشته خوار به. مسیح کاشی (از آنندراج)